از یابنده تقاضا میشود مرا به حال خود رها کند ...
من گم شده ام !
همین که باشی برای تمام اتفاق های بد ، اتفاق بدی است ...
قشنگیه “لیاقت” به اینه که همه نمیتونن داشته باشن ...
می خندی ، می لرزد دلم !
انگار که قلبم روی گسل لب های توست ...
دنیا رو نمیدونم ...
من دور تو میگردم !
هر چقدر امروز گرم بود ...
تو سرد بودی !
خیالی نیست ...
من به “ها” کردن دستانم عادت دارم
یعنی گلی که بر سر شاخه ببویمت ؟
یا آن شراب نابی و باید بنوشمت ؟
اصلا جه حرف های مفت که در شعر میزنند
باید تو را بغل نموده و محکم ببوسمت
میزان دوست داشتن آدما رو از میزان توجه شون
میشه فهمید،و گرنه حرف رو که همه میزنن!
نظرات شما عزیزان: